آراد مهمون آیتن...
سلام شکوفه سیبم...
عزیز دل مامان دیشب آرادی با مامان و باباش مهمونمون بودن....عصری خاله خاطره با آرادی اومدن خونمون که کلی خوشحال شدیم از دیدنشون...یه چند روزی بود که خونه نبودیم ...آخه یادم رفته بود بنویسم که مامان بزرگم به رحمت خدا رفته ....واسه همین چند روزی بود که در گیر مراسم تعزیه بودیم ...و شما همش این ور و اون ور بودی و دیروز که خونه مونده بودیم حوصلت سر رفته بود بهونه میگرفتی...با دیدن آراد کلی ذوق زده شده بودی و چه خنده هایی که نمیکردی....قربونت برم....
آراد هم تا اونجا که میتونست بغلت میکرد و از اون لبای نازت بوس میکرد...البته دخمل ناز من هیچ علاقه ای به بوس دادن از خودش نشون نمیداد ولی خب زورش به آرادی نمیرسید...این پسر شیطون بلا تا میتونست فشارت میداد ...میخواست به طرز خودش ابراز علاقه کنه...
بعد از ظهر خوبی بود و بهمون خوش گذشت...آراد جون من و آیتن خیلی دوست داریم بازم پیشمون بیا...بوس از طرف آیتن...