آی تنآی تن، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 27 روز سن داره

آیتن

یک اتفاق بد...

1391/8/13 18:26
نویسنده : مامان آی تن
519 بازدید
اشتراک گذاری

دختر گلم آیتن!

بالاخره بعد از یک ماه تونستم وقت پیدا کنم و بیام برات بنویسم آخه یه چند وقتی بود که سرم خیلی شلوغ بود!

٢٦ آبان چهارشنبه صبح ساعت ٧ بود که تلفن خونه زنگ خورد بابایی تلفن رو جواب داد عمو مهدی بود که به ما یه خبر بدی داد و اون هم اینکه حال بابا بزرگت بد شده و خواستن تا بابات هم بره اونجا!خلاصه بابا رفت و بابا بزرگ رو بردن بیمارستان ولی متاسفانه بابا بزرگ زیاد طاقت تیاورد و از پیش ماها رفت ناراحت

آخه میدونی آقا جون سرطان حنجره داشت ولی با این حال حالش زیاد بد نبود حتی روز قبلش با عزیز جون خونه عمه اکرم بودن و هیچ کس اصلا فکرش رو هم نمی کرد که این اتفاق بد بیفته:(((((

خیلی مرد بزرگ و مهربونی بود و هممون هم دوسش داشتیم و داریم و خواهیم داشت...

واسه همین هم بود ١٠ روزی که خونه آقا جون بودیم که عزیز تنها نمونه الان که برات می نویسم ١٨ روز از اون روز بد میگذزه !

به هر حال بیشتر از این نمیخوام ناراحتت کنم ولی از این هم خیلی ناراحتم که آقا جون زود رفت و بزرگ شدن تورو ندید:(

راستی مامان یه چند تا عکس خوشگل ازت تو ٤ ماهگیت گرفتم که چند روز بعد میذارم تو وبلاگت اخه الان دوربین پیشم نیستماچدوسسسسسسسسسسسسسست دارم عشقم!   

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان آراد(خاطره)
20 آبان 91 15:03
سلام خاله جون...دلم برات یه ذره شده...بوسسسسسسسسسسسسسسسسس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به آیتن می باشد